نبض دستانم می زند هنوز
آرام آرام خون در رگ هایم متورم می شود...
یخ زده ام!!!
دستت را به من بده قلبم نمی زند انگار...
گوش کن صدای نفسم هنوز ناموزون است!!!
آیینه ام کجاست؟!!
گم کرده ام «خود» را...
نگاه کن مرا...
ببین
چه زود برزخی شدم...!!!!!!!

نظرات شما عزیزان:
سارا 
ساعت17:39---8 بهمن 1390
اگر علم بهتر از ثروت است
پس چرا سرنوشتمان را رفم زدی
نه قلم ؟
آهنگ وبت عالیه عزیزم
کلبه ی کاغذی 
ساعت12:09---8 بهمن 1390
آپم
کلبه ی کاغذی 
ساعت9:54---8 بهمن 1390
زیبا بود عزیزم و کمی هم ترسناک
سوگند 
ساعت20:18---6 بهمن 1390
سلام عزیزه مهربونم.خوبی؟مرسی که سر زدی.واقعا من الان خودم رو گم کردم.مثله همیشه عالی بود.بازم سر بزن
|